برگرفته از کتاب خاطرات اوا براون (همسر هیتلر)
بعد از کناره گرفتن از همه دوستان کلیمی ام خیلی احساس تنهایی می کردم ،ولی هنوز رابطه خود را با خواهرم ایلزه تا حدی حفظ کرده بودم،اما دیگر آن ارتباط نزدیک و صمیمیت پیشین را نداشتیم. ایلزه از این جریان ناراحت بود، ولی به روی خود نمی آورد و همیشه رنجش خود را در دل نگاه می داشت و حرفی نمی زد. بسیاری از دوستانم که از دوران گذشته با من ارتباط داشتند طبق وضعیت جدید دیگر نمی توانستند مرا ببینند، یعنی در واقع من با موقعیت خاصی که داشتم نمی توانستم با آنها ارتباطی داشته باشم. در آن زمان هنوز موقعیت تثبیت شده ای نزد هیتلر نداشتم و حتی نمی توانستم وضعیت خود را دقیقا بسنجم .بنابراین به اصطلاح از این جا رانده و از آن جا مانده و تنهای تنها شدم،«تنها» به معنی واقعی کلمه!
Adopted from Eva 's remembrance book (Hitler s wife):
After putting a side all my jewish friend , I feel so much alone but I have kept my realation with my sister Elizeh yet .but we didn’t have that our past and close realation. Elizeh was upset of this events. But she didn’t reveal it as well as she always kept worry in her heart and didn’t face it. Many friend that has related with me since past period. As new position they couldn’t visit me!! It means; actually I had special position that couldn’t relat with them .in that time I had not submited position before Hitler. even I couldn’t judje exactly my position. So called i am on the fence and I become completly alone !!
Alone in real meaning word!
I miss you!! When will you come back? I see your face everywhere and I feel you every time!
Come back!!!
I can not forget my Dreams!!!! I live with them!!!!! I cannot!
They are my laugh, love,plan and goal !!!! I promise!!